سمانه عابدینی؛ جلال الدین کزازی؛ مجید دادفر
چکیده
هدف از این پژوهش تجزیه و تحلیل ساختار ادبی مقدمۀ متون علمی منثور بر اساس نظریۀ ساختارگرایی است. در مطالعات ساختاری رابطۀ میان اجزا با یکدیگر و رابطۀ میان اجزا با کل حائز اهمیت است. مقدمۀ متون علمی منثور ...
بیشتر
هدف از این پژوهش تجزیه و تحلیل ساختار ادبی مقدمۀ متون علمی منثور بر اساس نظریۀ ساختارگرایی است. در مطالعات ساختاری رابطۀ میان اجزا با یکدیگر و رابطۀ میان اجزا با کل حائز اهمیت است. مقدمۀ متون علمی منثور همانند متون ادبی در دورههای متفاوت تغییراتی کرده است که این تغییرات در مطالعات ادبی شایان توجه هستند. متون علمی به دلیل محتوای علمی فاقد هرگونه صناعات ادبی هستند. اما نویسندگان فارسی در برخی از دورهها برای تشبه به نثر ادبی در مقدمۀ اثر خود از صناعات ادبی بهره بردهاند که این امر باعث ایجاد روابط ساختاری میان متن و مقدمه شده است. در این پژوهش علوم پایۀ ادب فارسی (مانند بیان و بدیع و...) به مثابۀ ابزار در تحلیل ساختار به کار رفته و متون علمی منثور بر اساس روند تحول آنها از منظر ساختگرایی به سه دسته تقسیم شده است: دستۀ اول متون علمی قرن چهارم تا قرن ششم که فاقد ساختار ادبی است. دستۀ دوم متون علمی قرن ششم تا اواخر قرن هشتم که نویسندگان در مقدمه، زبان خودکار را با استفاده از صناعات به سمت زبان ادبی سوق دادهاند؛ دستۀ سوم متون علمی دوران متأخر ( قرن نهم تا دوازدهم) که نویسندگان با ارتباط میان صنایع ادبی و موضوع کتاب از کاربرد صرف صنعت فراتر رفتهاند و ساختاری ادبی را به وجود آوردهاند. بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش نویسندگان متون علمی منثور در دوران متأخر علاوه بر ایجاد روابط ساختاری میان مقدمه و متن، مقدمه را به مثابۀ براعت استهلالی برای اثر خود قرار دادهاند.